...........نوده چناران...........(كوچه باغهاي ارتيان) معرفي روستاي نوده چناران |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جملات فلسفي زيباي زير را دوست عزيزمان كيوان بهادري برايمان ارسال كرده اند . در راه هدف واعتقادت استوار قدم بردار وقتی همه ما یک نوع می اندیشیم هیچ یک از ما نمی اندیشد. والتر لیپمن دستانی که کمک می کنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می کنند. کورش هخامنشی (( تفاوت رهبر و دنباله رو در نوآوری است )). اسیتو جابز (1955-2011) قانون دانــــه
نگاهی به درخت ســـیب بیندازید. شاید پانـــصد ســـیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خیلی دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسیم "چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟"
اینجا طبیعت به ما چیزی یاد می دهد. به ما می گوید: "اکثر دانه ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می خواهید چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یکبار تلاش کنید." از این مطلب می توان این نتایج را بدست آورد: - باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل بدست بیاوری. - باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک فرد مناسب را استخدام کنی. - باید با پنجاه نفر صحبت کنی تا یک ماشین، خانه، جاروبرقی، بیمه و یا حتی ایده ات را بفروشی. - باید با صد نفر آشنا شوی تا یک رفیق شفیق پیدا کنی. وقتی که "قانون دانه" را درک کنیم دیگر ناامید نمی شویم و به راحتی احساس شکست نمی کنیم. قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت. در یک کلام: افراد موفق هر چه بیشتر شکست می خورند، دانه های بیشتری می کارند. - همه امور به هم مربوطند آیا دقت كرده اید كه هر وقت به طور منظم ورزش می كنید، میل به غذاهای سالم تر و بهتر دارید؟ آیا دقت كرده اید كه وقتی غذاهای سالم تر و بهتری می خورید انرژی بیشتری دارید و طبعاً دوست دارید كه ورزش كنید؟ همه چیز در زندگی به هم مربوط است. روش تفكر شما روی روحیه شما مؤثر است، روحیه شما بر نوع راه رفتن تان مؤثر است، راه رفتن شما روی نحوه گفتارتان اثر می گذارد، روش حرف زدن تان روی طرز فكرتان مؤثر است! تلاش برای پیشرفت در یك بُعد زندگی بر سایر ابعاد زندگی اثر می گذارد. وقتی در خانه خوشحال هستید، در محل كار نیز احساس شادی بیشتری خواهید كرد و وقتی سر كار شاد باشید در خانه نیز شاد خواهید بود. اینها به چه معناست؟ - اینكه برای پیشرفت در زندگی می توانید از هر نقطه مثبتی شروع كنید. می توانید با برنامه ای برای پس انداز، نوشتن لیست اهداف تان، رژیم غذایی یا تعهد برای گذراندن وقت بیشتر با فرزندانتان شروع كنید. این كار مثبت منجر به نتایج مثبت دیگر هم می شود، چونکه همه امور به هم مربوطند. - مهم نیست كه تلاشی كه جهت "پیشرفت" می كنید كجا صرف می شود. مهم این است كه شروع كنید. - عكس این قضیه هم صادق است. یعنی اگر یك بعد زندگی شما خراب شد، سایر ابعاد هم به زودی خراب می شود. باید به این مسأله دقت خاصی داشته باشید. در یک کلام: هر كاری كه انجام می دهید به نوبه خود اهمیت دارد زیرا بر امور دیگر نیز مؤثر است. - چرا؟ هنگامی كه بلایی به سرمان می آید، یا همه چیزمان را از دست می دهیم یا كسی كه عاشقمان بوده ما را ترك می كند، اغلب ما از خودمان می پرسیم: "چرا؟" "چرا من؟" "چرا حالا؟" "چرا او مرا سرگشته و تنها رها كرد؟" سؤالاتی كه با "چرا" شروع می شوند، ممكن است ما را به یك چرخه بی حاصل بیندازند. اغلب جوابی برای این "چرا" ها وجود ندارد و یا اگر هم جوابی وجود داشته باشد، اهمیتی ندارد. افراد موفق سؤالاتی از خود می پرسند كه با "چه" شروع می شوند: "چه چیزی از این پیشامد آموختم؟" "چه كاری باید در برخورد با این پیشامد بكنم؟" و هنگامی كه پیشامد واقعاً فاجعه آمیز است، از خود می پرسند: "چه كاری طی 24ساعت آینده می توانم بكنم تا اوضاع كمی بهتر شود؟" اینها از آنچه كه دارند بیشترین استفاده را می كنند و آنچه كه از دستشان بر می آید انجام می دهند. و اگر زندگی بر وفق مراد نبود، خیلی مهم نیست كه "چرا؟" و در یک کلام: افراد خوشبخت هیچوقت نگران نیستند كه آیا زندگی بر "وفق مراد" هست یا نه! بلکه حتی برای چیزهای هر چند کوچکی که پیام آور خوشبختی است ارزش قائلند.
تشكر فراوان از دوست عزيز (ميم الف) جهت ارسال اين مطلب برگرفته از کتاب "خوشبختی در یك كلام" سپاس از (ميم الف)جهت ارسال مطلب فوق با تشكر از دوست خوبم (ميم الف )جهت ارسال اين مطلب.
مراقب کسانی که خودشون رو به شکل شما در میآرن باشید
مطلب زير را دوست عزيزم (ميم الف ) برايمان ارسال كرده اند.
یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"* *خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورشت بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!* * * *افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظرقحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورشت ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند..* *مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"* *آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!* *افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"* * * *خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند مطلب زير را دوست عزيزم (ميم الف ) ارسال كرده اند
ظنّ
هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده.
شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده تباشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند ...
آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود !
اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد !!!
زنش آن را جابه جا کرده بود...
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت :
و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند...!
سخن روز : اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی ...
امام علی(علیه السلام)
واقعیت هایی درباره خواب دیدن
يه کلاغ و يه خرس سوار هواپيما بودن کلاغه سفارش چايي ميده چايي رو که ميارن يه کميشو ميخوره باقيشو مي پاشه به مهموندار نکته مدیریتی :
قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت ارزیابی کنید.
داستاني از ناپلئونبه هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .
گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم ؟ پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند . پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟ ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟ محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم . سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ….. هدف ….. با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست. سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟ مورچه اخراجی مورچه هر روز صبح زود سر کار می رفت و بلافاصله کارش را شروع می کردبا خوشحالی به میزان زیادی تولید می کرد
رئیسش که یک شیر بود، ازاینکه می دید مورچه می تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود بنابر این بدین منظور سوسکی را که تجربه بسیار بالایی در سرپرستی داشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ساعت ورود و خروج بود او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت عنکبوتی هم مدیریت بایگانی و تماسهای تلفنی را بر عهده گرفت شیر از گزارشات سوسک لذت می برد و از او خواست که نمودارهایی که نرخ تولید را توصیف می کند تهیه نموده که با آن بشود روندها را تجزیه تحلیل کند او می توانست از این نمودارها در گزارشاتی که به هیات مدیره می داد استفاده کند بنابراین سوسک مجبور شد که کامپیوتر جدیدی به همراه یک دستگاه پرینت لیزری بخرد او از یک مگس برای مدیریت واحد تکنولوژی اطلاعات استفاده کرد مورچه که زمانی بسیار بهره ور و راحت بود، از این حذ افراطی کاغذ بازی و جلساتی که بیشترین وقتش را هدر می داد متنفر بود شیر به این نتیجه رسید که زمان آن فرا رسیده که شخصی را به عنوان مسئول واحدی که مورچه در آن کار می کرد معرفی کند این سمت به جیر جیرک داده شد. اولین تصمیم او هم خرید یک فرش و نیز یک صندلی ارگونومیک برای دفترش بود این مسئول جدید یعنی جیر جیرک هم به یک عدد کامپیوتر و یک دستیار شخصی که از واحد قبلی اش آورده بود، به منظور کمک به برنامه بهینه سازی استراتژیک کنترل کارها و بودجه نیاز پیدا کرد اکنون واحدی که مورچه در آن کار می کرد به مکان غمگینی تبدیل شده بود که دیگر هیچ کسی در آن جا نمی خندید و همه ناراحت بودند در این زمان بود که جیر جیرک، رئیس یعنی شیر را متقاعد کرد که نیاز مبرم به شروع یک مطالعه سنجش شرایط محیطی وجود دارد با مرور هزینه هایی که برای اداره واحد مورچه می شد، شیر فهمید که بهره وری بسیار کمتر از گذشته شده است بنابر این او جغد که مشاوری شناخته شده و معتبر بود را برای ممیزی و پیشنهاد راه حل اصلاحی استخدام نمود جغد سه ماه را در آن واحد گذراند و با یک گزارش حجیم چند جلدی باز آمد، نتیجه نهایی این بود: تعداد کارکنان زیاد است حدس می زنید اولین کسی که شیر اخراج کرد چه کسی بود؟ مسلماً مورچه؛ چون او عدم انگیزه اش را نشان داده و نگرش منفی داشت مطلب زيباي زير را دوست عزيزمان(ميم الف)براي وبلاگ ارتيان ارسال كرده اند كه اميدوارم بهره كافي ببريد. آورده اند که، روزی خداوند فرشته ای از فرشتگان بارگاه خویش را به زمین فرستاد و گفت در هر قاره ای، یکی از بندگان را بیاب و هر آنچه میخواهد مستجاب کن. فرشته نخست بار بر کالیفرنیای آمریکا فرود آمد. مردی را دید که در خیابان قدم میزند. گفت ای مرد، حاجت چه داری تا روا کنم از برای تو؟ مرد گفت: خانه ای بزرگ میخواهم. ماشینی بسیار بزرگ و مقدار زیادی پول. آنقدر که هر چه خرج کنم به پایان نرسد...
خواسته مرد مستجاب شد.
فرشته بر سر اروپا چرخی زد و بر روی پاریس فرود آمد. زنی را پیدا کرد. آرزوی زن را پرسید. زن گفت: مردی میخواهم زیبا رو. و لباسی که هیچ زنی تا کنون نپوشیده باشد. و عطری که هیچ انسانی تا کنون نبوییده باشد...
خواسته زن مستجاب شد.
فرشته به قاره آسیا روان شد و از قضا در میانه یکی از کویرهای ایران فرود آمد. مردی را دید نشسته در کپر خود. تنها و بی کس. پرسید: ای مرد چه میخواهی از من؟
مرد گفت: آرزویی ندارم. من به آنچه دارم راضیم.
فرشته به حال او غصه خورد. ساعتی آنجا ماند و دوباره پرسید: مرد! آرزویی بکن! مرد گفت: راضیم و چیزی نمیخواهم. هر چه فکر میکنم چیز خاصی به ذهنم نمیرسد.
فرشته ناامیدانه پرگشود. اما در آخرین لحظات مرد گفت: برگرد. صبر کن!
فرشته خوشحال شد و گفت: آرزویی به خاطرت آمد؟ گفت: بله! کمی آن طرف تر، پیرمردی دیگر است که در کپر خود نشسته و یک بز هم دارد. برای من سخت است که او بز داشته باشد و من نداشته باشم، سر راهت آن بز را خفه کن ...
حكايت تدبير يك معمار توسط دوست عزيز (م-ا) ارسال شده است كه تقديم حضورتون ميكنم. تدبیر یک معمارعاقل
مي گويند حدود 700 سال پيش، در اصفهان مسجدي مي ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده کاري ها را انجام مي دادند. پيرزني از آنجا رد مي شد وقتي مسجد را ديد به يکي از کارگران گفت: فکر کنم يکي از مناره ها کمي کجه! کارگرها خنديدند. اما معمار که اين حرف را شنيد، سريع گفت : چوب بياوريد ! کارگر بياوريد ! چوب را به مناره تکيه بدهيد. فشار بدهيد. فششششششااااررر...!!! و مدام از پيرزن مي پرسيد: مادر، درست شد؟!! مدتي طول کشيد تا پيرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعايي کرد و رفت... کارگرها حکمت اين کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسيدند؟! معمار گفت : اگر اين پيرزن، راجع به کج بودن اين مناره با ديگران صحبت مي کرد و شايعه پا مي گرفت، اين مناره تا ابد کج مي ماند و ديگر نمي توانستيم اثرات منفي اين شايعه را پاک کنيم... اين است که من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم ! عکس مربوط به منار جنبان اصفهان است
اين داستانك زيبا وآموزنده توسط آقاي (ميم الف)ارسال شده است . اميدوارم لذت ببريد
لوگوی "پـپـسـی "
PEPSI = Pay Each Penny Save Israel پرداخت هر پنی ذخیره اسرائیل است
با روشن شدن این دشمنی آشکار و رو شدن پفک نمکی = پایمردی فلسطین، کابوس ناگوار تک ماکارون = تکنولوژی کشور متجاوز اسرائیل شادنوش = شکست اسرائیل دربرابر نیروی
کاله = کشور اسرائیلو له میکنیم.
بچه که بودیم
وقتی بستنی مان را گاز می زدند
قیامت به پا می کردیم !
چه بیهوده بزرگ شدیم ،
روحمان را گاز می زنند
می خندیم...
به گفته ی روانشناسان همه ما به نحوی تحت تاثیر رنگها هستیم و به عبارت دیگر ( خود ) واقعی مان را با این رنگها نشان می دهیم. برای اسم هر فرد رنگ مخصوصی وجود دارد. که میتواند بر زندگی او تاثیر بگذارد.جالب است نه؟! اینکه شما بدانید برای اسمتان رنگ مخصوصی وجود دارد و میتوانید راز شخصیتی خود را از لا به لای آن دریابید! باید بسیار جالب و هیجان انگیز باشد به موارد زیر به ترتیب ذکر شده کاملا توجه کنید: رنگهای هماهنگ با ارقام و حروف عبارتند از : قرمز: 1 ش ج س الف نارنجی: 2 ت ث ک ب زرد: 3 ی ل ص ض سبز: 4 و م د ژ آبی: 5 چ ن ط ظ نیلی: 6 ح خ ف - بنفش: 7 ع پ غ - صورتی: 8 ز ق ه - طلایی: 9 ر ذ گ - برای اینکه با چگونگی موضوع آشنا شوید یک مثال میآوریم بدین شکل که اسم و فامیل خودرا روی برگه کاغذی مینویسید و بر اساس حروف و اعداد ذکر شده برای هر کدام،به رنگ مربوطه دست پیدا میکنید.
ل3 ی3 ل3 الف1 ج1 ل3 الف1 ل3 ی3 سپس اعداد را با هم جمع میکنیم: 21=3+3+1+3+1+ 1+3+3+3 باز هم دو عدد را با هم جمع میکنیم: 3=1+2 عدد 3 مربوط به رنگ زرد است. حال میتوانید مشخصات خود را بخوانید.
دارای قدرت جسمی بالایی هستید بخاطر اراده ی بالایی که دارید میتوانید رویاهایتان را به راحتی به واقعیت تبدیل کنید. با مسئولیت ها به راحتی کنار میآیید و میتوانید دیگران را در حل مشکلاتشان راهنمایی کنید.از نظر عاطفی فردی قوی و عمیق هستید.صمیمیت بیش از اندازه با دیگران سخت است.
قرمز قرمز بسیار جاه طلب بوده و گاهی برای رسیدن به اهداف خود ممکن است از دیگران هم مایه بگذارید. قرمز رنگ حیات و جسارت است. همیشه تلاش دارید که آشکارا به فعالیت بپردازید و مورد توجه قرار بگیرید.بسیار خونگرم هستید و بسادگی تحریک میشوید. ممکن است در اوج شادی نیز ناگهان و با کوچکترین بهانه ای اخمهایتان در هم رفته و به لاک خود فرو بروید.باید سعی کنید که از انرژی فوق العاده تان در جهت مثبت استفاده کنید.
زرد زرد بسیار تیز هوش هستید.شخصیتی بسیار خوش بین و فعال دارید. هرگز در ابراز آنچه میخواهید بر زبان بیاورید کم نمی آورید.بخاطر زنده دلی ابتکار و مستعد بودنتان در بر قراری ارتباطی خوب با دیگران همیشه دور و برتان پر از دوستان مختلف خواهد بود.با وجودی که روحیه ی بسیار شادی دارید هرگز احساس رضایت نخواهید کرد مگر اینکه شادیهایتان را با دیگران تقسیم کنید.تنها ایرادی که ممکن است داشته باشید قدرت تخیل و تجسم بیش از اندازه تان است که گاهی شمارا در خود غرق می کند!اگر نتوانید انرژی و توانتان را در مسیر درستی هدایت کنید در آخرخواهید دید بیشتر کارهایی که با هدفی مشخص شروع کرده اید ناتمام مانده اند.
طلایی طلایی در هر چیزی فقط حد بالای آن می تواند رضایت خاطر شمارا بر آورده کند. از طرف دیگر رفتار و کلامتان چنان جذابیتی دارد که به ندرت ممکن است کسی با شما آشنا شود ولی شیفته تان نشود. دانش و آگاهی شما نسبت به زندگی غیر قابل توصیف است. به هر چیزی با خوش بینی زیاد نگاه می کنید. می توانید معلم خوبی باشید و تمام تجربیاتتان را به دیگران نیز انتقال دهید.شرایط منفی را می توانید به بهترین موقعیت ها تبدیل کنید.
نیلی نیلی زندگی شما بیشتر به زندگی عارفان شباهت دارد. با عشق و علاقه ای که به پاکی و زیبایی های دنیا دارید میتوانید توان و شادی فوق العاده ای به افراد افسرده ببخشید .علاوه بر روحیه و شخصیت نوع دوست و انسان پروری که دارید ازیک حس ششم بسیار قوی برخوردارید که از این طریق نیز میتوانید براحتی از مشکلات مردم با خبر شوید.
سبز برای شما خیلی مهم است که برنامه روزانه داشته باشید.نظم و انضباط برایتان اهمیت زیادی دارد.بندرت ممکن است زنگیتان آشفته و بی هدف باشد. دیگران اغلب برای گرفتن راهنماییهای جدی نزد شما میآیند.برای حل مشکلات دیگران بشدت حرص میخورید.تکامل شخصیتی برایتان بسیار حائض اهمیت است و برای وسعت بخشیدن به دانش خود هرگز از آموختن دست بر نمیدارید. ترجیح میدهید بجای از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن روی هدف ثابتی به فعالیت بپردازید.
بنفش عاشق کند و کاو و جستجو در عمق هر پدیده هستید و شاید هم به همین دلیل عشق به علوم ماوراء الطبیعه در شما به حد کافی رشد کرده است.این باعث شده به رشته هایی چون فلسفه روی آورید هیچ اتفاقی را به راحتی قبول نمیکنید. مگر آنکه خودتان آنرا شخصا تجربه کرده باشید .برای حل مشکلات نیز راه حل را در درون خود می جویید. عاشق تنهایی هستید و هماهنگ شدن با دیگران کمی برایتان مشکل است.
آبی به احتمال قوی دیگران شما را شخصی بدون تعارف و غیر تشریفاتی میدانند و شاید هم به همین دلیل برایشان جالب توجه هستید.آزادی برایتان ارزش زیادی دارد و هرگز نمیتوانید در محیطی کار کنید که به شما تحکم شود و یا زیر نظر قرار دارید. اگر این همه دنبال تنوع هستید به این دلیل است که اعتقاد زیادی به حقیقت دارید وبرای همین زندگی با تمام مشکلات و سختی هایش برای شما ارزشی فوق العاده دارد.
نارنجی نارنجی شوخ طبعی و بذله گویی بخصوصی را که به ارث برده اید باعث شده محبوب دیگران باشید.دیگران از بودن با شما لذت برده و انرژی مثبت میگیرند.سعی میکنید همیشه لیوان را از نیمه پر آن ببینید و با بذله گویی خاص خود محیط را برای انجام کاری مثبت فراهم سازید. آماده کمک به دیگران هستید . رنگین کمان زندگی تان را دوست دارید تا زندگی را برای دیگران نیز زیباتر نمایید. (ـ بهترین دوست اون دوستیه که بتونی باهاش روی یه سکو ساکت بشینی و چیزی نگی و فقط تو چشماش نگاه کنی و وقتی ازش دور میشی٬ حس کنی بهترین گفتگوی عمرت روداشتی. )
(ـ تا وقتی دوستی رو از دست ندادیم٬ قدرش رو نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی نخوایم اونو دوباره بدست بیاریم٬ نمیدونیم کیو از دست دادیم.) صفاي پابرهنه ها به اينه كه هيچ وقت ريگي به كفششون نيست!!! ادامه مطلب ...
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
ترا با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ غمگینت حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم... نمیدانم چرا رفتی؟!!!!!! نمی دانم چرا؟!!! شاید خطا کردم!!!!!!! و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا؟ تا کی؟ برای چه؟ و می رفتی........ و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق اندوه و غربت شد و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد... و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد... هنوز آشفته ی چشمان زیبای تو ام برگرد... ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد!!! و بعد از این همه توفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت: تو هم در پاسخ این همه بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل... میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر نمی دانم چرا؟!!! شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم دعاکردم دعاکردم
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید. وبلاگ ارتيان در تاريخ 19 تير ماه 1390 با هدف معرفي هرچه شايسته تر روستاي نوده چناران ايجاد شد كه پس از دوماه فعاليت بدليل اختلال در سرور سايت ميزبان مطالب ان حذف شد .اين وب پس از مدت كوتاهي وقفه با تغير جزئي در آدرس خود كه (artiuan )را به ( artiyan)تغير داد (uبهy) دوباره آغاز بكار كرد . اين وبلاگ تا تاريخ 9/9/90از مشهد مديريت مي شد ولي از اين تاريخ به بعد وبلاگ از خود محل رستاي نوده چناران مديريت ي شود .نكته ديگر اينكه بدليل نبودانواع خدمات مرسوم اينترنت اين وبلاگ اولين وتنها خدمات اينترنت در روستاي نوده است كه از اينترنت سيار GPRSاستفاده ميكند.به اميد روزي كه اينترنت در خانه همه اهالي نوده جايگاه شايسته خود را داشته باشد. اميدوارم از مطالب اين وبلاگ بهره كافي را ببريد ومارا از ايده ها ونظرات خود بهره مند سازيد . باسپاس بهزاد موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
جالب اینجاس که هیچکدوم هم اون یکی رو نمیبینه . دوستی یعنی این !!!!
حالا دقت کردی این دو تا چشم فقط زمانی که یه دختر جلوشون ظاهر میشه یکیشون بسته میشه و اون یکی باز میمونه